پشت هر موفقیتی داستانی هست و پشت هر داستانی تجربهای. آنچه داستانها را شنیدنیتر میکند پستی و بلندیهای مسیر و افت و خیزهای روزگار است که اگرچه قهرمان قصه را میفرساید و موهای وی را به سفیدی میگراید، اما بر جذابیت داستان هم میافزاید.
فایده خواندن داستان انسانهای موفق، این است که ذهن جوانان را از خامی یک شبه ره صد ساله پیمودن در میآورد و همت انسانها را بر تلاش و کوشش مداوم برمیانگیزد و دل افراد درگیر موانع و در کوره داغ حوادث را گرم میکند که موفقیت، هیچ راه میانبر آسان کم هزینهای ندارد و تنها راه نیل به مقصود نهایی، تلاش و تلاش و باز هم تلاش است.
داستان موسس مجموعه ما هم، گرچه نه در زمان و مکان و اسامی، اما در جانمایه داستان، شبیه به همه داستانهای مشابه است. قصه مجموعه ما از آنجا شروع شد که روزی انسانی، با دلی بزرگ و دستانی گره گشا، احساس کرد مردم مشکلی دارند و جامعه کمبودی که میتوان با کار و تلاش آن نیاز را مرتفع و آن مشکل را حل نمود.
لذا با نام و یاد خدا، نیت به کار خیر کرد و کمر به هدفی بلند راست نمود و کفش غیرت را پوشید و پای در جاده پر پیچ و خم نیل به مقصود گذاشت. هر کجا خسته میشد از خدا یاری میطلبید و هر کجا کم میآورد چشم به دستان خدا داشت و هر کجا احساس تنهایی میکرد با خدا خلوت میکرد.
در کشوری که موانع کارآفرینی زیاد است و در فرهنگی که زیاد دویدن بد تلقی میشود و در شهری که پیدا کردن همکار و هم نفس کمیاب است و در عرصهای که برای مخاطبین ناآشناست، کار کرد و کار کرد و کار کرد، تا یک ذره یک ذره و به بهای سفید شدن هر تار مو، کشورش را سبزتر کند و کارکنانش را بپرورد و مردم را با محصولات و خدمات خود آشنا کند و بازار گرمی را به وجود آورد که قبلا کسی در این زمینه تصورش را نمیکرد.
امروز کارکنانش او را به نیکی یاد میکنند، آن نیاز و مشکل حل شده است و مردم همه به محصولات و خدمات او اقبال کردهاند و او راضی و خشنود از نتیجه کار، از نعمات دنیا بهرهمند و در جامعه سرشناس و نزد خداوند سربلند است که عمر شریفش را به بطالت طی نکرده است و توانسته منشاء اثر باشد.
اینچنین است که قصه او، زبانزد عام و خاص و الهام بخش همه رهروانی است که در پای نهادن در مسیر موفقیت، دودل و مرددند.